سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مىنمود . خردى دنیا در دیدهاش وى را در چشم من بزرگ مىداشت ، و شکم بر او سلطهاى نداشت ، پس آنچه نمىیافت آرزو نمىکرد و آنچه را مىیافت فراوان به کار نمىبرد . بیشتر روزهایش را خاموش مىماند ، و اگر سخن مىگفت گویندگان را از سخن مىماند و تشنگى پرسندگان را فرو مىنشاند . افتاده بود و در دیدهها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمىرفت حجّت نمىآورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمىنمود ، تا عذرش را مىشنود . از درد شکوه نمىنمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مىکرد مىگفت و بدانچه نمىکرد دهان نمىگشود . اگر با او جدال مىکردند خاموشى مىگزید و اگر در گفتار بر او پیروز مىشدند ، در خاموشى مغلوب نمىگردید . بر آنچه مىشنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مىآمد مىنگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
#شعروباران (گُلهو)
ابوذر دردها
یکشنبه 97 اردیبهشت 16 , ساعت 1:45 صبح
من
ابوذر دردها و رنجها
هستم
و هزار ربذه
زانو میزند
در برابر تبعیدگاهم
#ص_امیدی
@SS_omidi
نوشته شده توسط
#ص_امیدی
|
نظرات دیگران [ نظر]
درباره وبلاگ
#ص_امیدی
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز:
24
بازدید
بازدید دیروز:
14
بازدید
بازدید کل:
89434
بازدید
شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
نوشته های پیشین
زمستان 93
بهار 94
تابستان 94
پاییز 94
زمستان 94
بهار 95
تابستان 95
پاییز 95
زمستان 95
تابستان 96
پاییز 96
زمستان 96
بهار 97
لوگوی وبلاگ من
اشتراک در خبرنامه
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خودت باش
تو برای من همه چیز هستی
روزهای بارانی اردیبهشت
جادهی بی اناها
خرمشهر
کوچههای کودکی برگردیم
پرندهی خیالم
ابوذر دردها
تو میآیط
چشم انداز درون
مرا در پناه دستانت بگیر
[عناوین آرشیوشده]