با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+[تلگرام] عکس نگار:
يادي از #مرتضي_مختاري
مستندساز ، فيلمنامه نويس و هنرمند خرمآبادي
يادش بخير
سالهاي آخر دبيرستان بود که طي يک اطلاعيه با خبر شدم جهت ساخت فيلم سينمايي آفتاب قشنگه به کارکرداني آقاي ناصر غلامرضايي کارگردان خرمآبادي نياز به بازيگر دارند
تازه دورهي بازيگري تئاتر را در کانون ادب خرمآباد با گروه #فرهنگ به همت هنرمند با اخلاق اسفنديارملايري به پايان رسانده بودم علاقهي زيادي به کار بازيگري داشتم به همين خاطر رفتم تا در فيلم سينمايي آقاي غلامرضايي بازي کنم
به خيابان بعثت و #دفترفيلمسازي که آن زمان در مهد کودک خانم چگني بود رفتم
به محض ورود صداي بلند و بسيار رسايي را شنيدم که از داخل ساختمان درحال تمرين با بازيگران و گفتن ديالوگ به گويش لري بود
داخل رفتم و سلام کردم
آقاي غلام رضايي و مرتضي مختاري ، مرحوم جوادي ، کمالوند ، مرحوم يگانه و چند نفر ديگر از دوستان حضور داشتند بعد از سلام و احوال پرسي آقاي مختاري با آن صدا و قيافهي تو دل برو طرف من آمد و
گفت: براي بازي اومدي
گفتم :بله
گفت : آقاي غلامرضايي رو ميشناسي
گفتم :نه
با اشاره گفت: ايشون هستند
نکاهي به آقاي غلامرضايي انداختم دست زير چانه گذاشته بود و به من نگاه ميکرد
نگاهمان به همگره خورد و لبخند رضايت را در چهره غلامرضايي ميشد ديد
آقاي مختاري گفت : ميتوني در مواقعي که احتياج داريم حضور داشته باشي
گفتم : چه مواقعي
گفت: مثلا شب روز تعطيل برف باران ووو
گفتم: بله که ميتونم
چند دست لباس دستش بود گفت: يکي يکي بپوش و اين کلاه رو سرت بزار تا چند عکس بگيريم لباسها رو پوشيدم آقاي ايماني چند قطعه عکس پرتره گرفت
بعد از آن هم چند ديالوگ به من داد و گفت : اينها رو بگو
با دوربين وي اچ اس تصوير ميگرفتند و غلامرضايي به من خيره شده بود و همه چيز را زير نظر داشت
مختاري خنديد و با دست محکم روي شانهام کوبيد و گفت : برو اونجا اسمت رو بنويس و از اين به بعد ساعت پنج بعدازظهر تمرين داريم
روزها گذشت و کلاس تمرين فيلم آفتاب قشنگه کم کم تبديل به يک کلاس آموزش بازيگري در سينما شد و هر روز از روز قبل بيشتر از مرتضي مختاري ياد ميگرفتيم
روزها و شبها براي تمرين يک ديالوگ داد ميزد و آن ديالوگ را تا به گونهاي که مد نظر غلامرضايي بود از زبان بازيگران نميشنيد کار را رها نميکرد بعد از اينکه ديالوگها آنگونه که مد نظرش بود بيان ميشد خندهاي فراموش نشدني سر ميداد و روحيهي بچهها را دو چندان ميکرد .
فيلمنامهي آفتاب قشنگه جهت توليد مجوز نگرفت اما کلاسها تعطيل نشد بلافاصله تمرين فيلمنامهي #نامزدي را شروع کرديم تا سرانجام روز فيلمبرداري فرارسيد
بارها براي بيان يک ديالوگ به گويش لري آنگونه که در بين گويشوران اصلي زبان لري مرسوم است بازيگر را ملزم ميکرد يادمه با چوب دستي به پشت افشين چگني کوبيد و گفت اين ديالوگي که اينجوري ميگي به درد کار سينمايي نميخوره با فرياد ديالوگ را خودش بيان کرد و گفت اينجوري بگو افشين بعد از آن که کتک را خورد ديالوگ را گفت و يک برداشته کار را تمام کرد بعد از آن مختاري او را در آغوش گرفت و گفت چوب معلم که ميگن يعني اين نه چيزي ديگر
خندهي بچهها بود و ادامهي کار ..
بعد از تمرينها و کلاسهاي آموزشي دوستان تازه تفاوت بين بازي تئاتر و سينما را فهميده بودند .
از آن روزها و هفتهها و ماههاي شيرين و پر خاطر سالها ميگذرد اما هرگز خندهها و درسهاي #مرتضي_مختاري در بعد آموزش بازيگري از ياد دوستان و بازيگران فيلمهاي سينمايي خون بس ، نامزدي و رومشکان نخواهدرفت
و همواره خود را شاگرد ايشان ميدانند
روحش شاد و يادش گرامي
ارادتمند
#ص_اميدي
#شعروباران
@SS_Omidi
+[تلگرام]ستارهاي نيست ،
ماه
در خواب است هنوز ،
و شب از
هميشه تاريکتر
من اما
دلم روشن روشن است
تو خواهي آمد
تو خواهي آمد
و پايان
سياهيها خواهي بود .
#ص_اميدي
@SS_Omidi
+[تلگرام]ميدانم
ميدانم
روزي کنار باغچهي
تنهائيم
دستانت به گُل
خواهند نشست
و عطر لبخند را
به صبح هديه خواهند داد
پس به آغاز فصلها
و شروع ترانهي
باران و
رقص شاپرکها بيانديش
و رها کن ،
و رها کن
زمستان را
در دستان سرد تنهايي .
#ص_اميدي
@SS_Omidi
+[تلگرام]گويند معلم
جانشين پيامبر است
و وظيفهاش
انسان سازي ست ،
جانشيني که گرسنگي
امانش را بريده باشد ،
هرگز پيروان خوبي
نخواهد داشت .
#ص_اميدي
@SS_Omidi
+[تلگرام]روزي تو را
در يک نگاه
بر تابلويي زيبا ،
خواهم کشيد
شايد
توان قلممويم
به زيبايي
قلمموي #داوينچي نباشد ،
اما شک ندارم
که تو را از " #ژکوند "
زيباتر خواهم کشيد .
#ص_اميدي
@SS_Omidi
+[تلگرام]من درختي
هزاران سالهام ،
ريشهام
در اين خاک است ،
خانهام
گرم گرم ست
به نفس
مردان مرد
من
نخواهم لرزيد
من
نخواهم ترسيد
به زوزهي هيچ تند بادي
گيسوان سبزم را
شانه خواهم زد
هر صبح
در پنجهي سپيد بادها .
#ص_اميدي
@SS_Omidi
+[تلگرام]من ، در به در آمدنت
بودم و
شرط عشق ،
ساحلي بود ،
بينشان ......!!
تو اما ...!!
چشم به دريا داشتي و
بيخبر ،
که آن رود
که به دريا ميريزد
دانه دانهي ،
اشک من است .
#ص_اميدي
@SS_Omidi