من این روزها عاشق زنی
شده ام
که خوب او را میشناسم
وهرروز او را میبینم
من عاشق
رنگ چشمهای زنی شده ام
که رنگ چشمهایش را خوب
می شناسم
من ...!!
عاشق زنی شده ام
که حس راه رفتنش را
و حس مهر ورزیدنش را
وحس عاشقی ومادربودنش را درزندگی دوست دارم
من عاشق زنی شده ام
که در خیالم نیست
درخیالم راه نمی رود
ودر خیالم لبخند نمی زند
من عاشق زنی شده ام
که درخانه ام راه می رود
درخانه ام لبخند می زند
و درخانه ام مهر می ورزد
من عاشق زنی شده ام
که دست زندگیم را
در دستان پرمهرش دارد
وهر روز شانه بر موهای
طلایی دختر کوچکش میزند
واین روزها مرا
سخت عاشق خود کرده است
آری من عاشق زنی هستم
که چای تلخ عاشقی را
بالبخندی شیرینمیکند
ودرخانه کوچک دلم خانه دارد
ص...امیدی