#شعروباران:
شرافت که دروجود
آدمی بمیرد
از او چیزی جز
یک مترسک جاندارباقی
نمی ماند
ص...امیدی
@SS_omidi
#شعروباران:
داستان کوتاه
معلم روی تخته سیاه نوشت
موضوع انشاء
تابستان خودراچگونه گذراندیت
همه? بچه های کلاس شروع به نوشتن کردند
یکی از بچه ها مدادش را لای انگشتانش گرفته بود
و به دفتر نگاه میکردو تکه های واکس روی دستش را
با ناخن انگشت دست دیگر پاک میکرد
چند لحظه بعد بلند شد و
گفت : آقا اجازه
معلم گفت : بفرمایید
دانش آموزگفت : آقا اجازه چیزی افتاده توی چشمم
ونمیتونم بنویسم برم بیرون به صورتم آب بزنم
معلم به چشمهای پراز اشک دانش آموز نگاه کرد
آرام گفت: باشه پسرم برو بیرون ....
نوشته : ص...امیدی
@SS_omidi
#شعروباران:
بر چار سوی پنجره
چشم دوخته ام
میدانم
که روزی خواهی آمد
ودوباره باران
گلدانهای پشت پنجره را
سیراب
خواهدکرد
ص...امیدی
@SS_omidi
#شعروباران:
لکی
هرشورفیق دلتنگیم?جیرجیرکَ
سازوتَمیرَشوگارم دنگ? جیرجیرکَ
هونه اژ آیمی زایه دویرآ کَتَِمه
هُمدَمُ هُمرازُغَمخوارم?جیرجیرکَ
ص...امیدی
@SS_omidi
#شعروباران:
من و تنهایی و یک دنیا
خاطره
من و یک اتاق کوچک و
یک فانوس
من وخیال رسیدن تو
در مسیر
بی انتهای یک جاده
ص...امیدی
@SS_omidi
#شعروباران:
در هوایی که تو را
ندارم
جز افسوس ....!!!
باران دیگری نمی بارد
ص...امیدی
@SS_omidi
#شعروباران:
چقدر مهربانانه
در سکوت و خلوت شب
می دمند
دم گرم خویش را
جیرجیرکها
ص...امیدی
@SS_omidi
#شعروباران:
خسته ام ....!
از شبهای دلگیر
از مردم جادوگر
از این زمانه? پیر
خسته ام ....!
از دو رنگیها
از ریا
از فریب
خسته ام .....!
از نگاه های بی شرم
از خنده های پُر کلک
از دستهای آهنین
خسته ام ....!
از نیرنگ بازان خوش
خط و خال
از فربه های دینی
ازپول پرستان پُرجمال
خسته ام ....!
از پلیدی های روی زمین
از مدعیان دروغین
از ریاکاران بی دین
خسته ام ....!
چون نفسهای آخر مردی
که می رود
به سوی چوبه? دار
ص...امیدی
@SS_omidi
#شعروباران:
خدا ...
شایدیک نگاه است
ازروی تدبر
ویایک خود آگاهی است
ازروی دانستن
پس ..
خدایا ما را
به خودآگاهی برسان
تاتو را
درخویشتن خویش بیابیم
وتورا
درآرامش درون خویش
لمس کنیم.
ص..امیدی
@SS_omidi