لری
دلی که باختمش وِت بَزنی
بَشکنیش بیتره
بختکَم سیه چی چش خوت
سیلم نکی بیتره
چی کیزَه اشکِسِ بیلم وجا
وِ سرچشمهِ
بَلکَم ره گذری وام تُلِکی آو
بُحُوره بیتره
ص...امیدی
@Somidi
این بار هم رأی خواهم داد
اما نه مثل همیشه
این بار
میخواهم یک رأی متفاوت
در تاریخ ثبت کنم
میخواهم برای اولین بار
در تاریخ
رأیم را به یکی ازنارنجی پوشان
شهرم بدهم
تا یک نارنجی پوش
نماینده ام باشد
من تازه فهمیده ام
که کار نارنجی پوشها جمع کردن
آشغالهای با بو
وآشغالهای بی بو است
اگراو نباشد
شهرم که هیچ
کشوررابوی گند می گیرد
ص...امیدی
@Somidi
جوانه خواهد زد
بر کنده?
پیر و فرتوت من
دانه ای که از
تیزی تبر گریخت و
در لای دانه های ریزخاک
پنهان شد
ص...امیدی
@Somidi
از روزی که تو
به بیراهه رفتی
و
پا در رکاب
نادانی گذاشتی
چشمهای منتظر
به سفیدی زمستان
خیره مانده اند
به قندیلهای بلورین زمستان
دل بسته اند
و راه فتح
سرزمین های سبز پوش را
در آنها می جویند
ص...امیدی
@Somidi
زمان پیر و خنگ شده است
دیگر حافظه اش یاری
نمیکند
پا به پای بیهودگی
پیش میرود
وسر به جنون گذاشته است
ص...امیدی
@Somidi
من زنی را
دیدم
در پای دار قالی
که ازبغضهایش
دل میبرید
گاه به سکوت
گاه به لبخند
گاه به اشک
وگاه به ضجه ای اندک
اما .....!!!
خاطراتش را
رج به رج
گره میزد
در تار و پود قالی
ص...امیدی
telegram.me/@Somidi