عبور باید کرد
عبور باید کرد
ازثانیه ها
و در پوست زمان
دوید
دوید و رفت
تا انتهای خواستن
وعبور باید کرد
ازشکست
از ترس
ازنبودن
عبور باید کرد
از رؤیای پریشان مرگ
ودست بر گردن جلاد عبوس زندگی انداخت
تا طلوع صبح روز رفتن
عبور باید کرد
از قراردادهای پوشالی
و خنده های بی معنی ونشست برصبح گاه گریه های
زیر پوستی شهر
در تالار های تئاتری که خواب نمایش اتللو را می بینند
ودر خیالشان چنگ بر گیسوان منیژه می اندازند
برای رهایی از چاه تعصب
عبور باید کرد
از باورهایی که
طاعون راقطره? خونی میدانند
چکیده بر زمین
از قلمدان شکسپیر
عبور باید کرد
........................عبور
ص...امیدی