راستی !!!!!!هنوز هم
معتقدی که
چترهاروباید بست ؟؟؟؟...
من که معتقدم
چترهارو باید وارونه
در زیرطاق آسمان بازکرد......
تا اون چند دونه بارونی که از
قطره چکون
آسمون پائین می آد
رو گم نکنیم .....
بعدهم اونهارو در پای سپیدار پیر ی بریزیم
که سالهاست باغبون
فراموشش کرده !!!!!
اگه روزی نظرت برگشت !!!!
جای دوری نیستم
در همین حوالی ام
چترم روباز کردم زیر آسمون
اونجایی که رنگ آسمونش رنگ خداست
ابراش همه از جنس رؤیاست!!!!!
اونجا که من هستم .....
قاصدکهاش دارن با خداحرف میزنند
خبراز تولدبچه ماهیهابه خدامیدن
آره ....خبرمیدن..!!!!
پروانه هاش ناز شاخه های خشک رومیکشن
زنبوراش قطرهای آب رو
از آسمون قرض میگیرن وتوی دهن
کرمهای خاکی میریزن
تابخورندوزمین روشخم بزنن...
راستی.....اینجا
همه هستن ..
خدا هست........
من هستم ...
قاصدک هست ..
پروانها هستن ..
کرمهای خاکی هستن...
بچه گنجشکهاهم اینجا مراقب همه چیزن .....
اگه اومدی من هم اونجام ......
آره اونجا...
همین!!!!! .....
...ص...امیدی ..