شبی در امتداد روز
به دنبال فاصله هابودم
لحظه هارادر مینوردیدم
شکوه زمان را میشکستم
و...میرفتمُ ..میرفتم ....
از عمق بی انتها... روشنی پیدا بود
از ورای روشنی تاریکی بودوتاریکی...
واز ورای تاریکی نور بود ونور .....
از ورای هر نور ستاره ای
از ورای هر ستاره سیاره ای
از ورای هر سیاره نقطه ای در عمق ظلمت
میدرخشید......
از ورای هر نقطه دنیایی پیدابود
بی انتها...اما ...سوار برنظم هستی ...
از ورای هر دنیا ? دنیایی .....
وسرنوشت ....بود ....ظلمت بود ...نور بود ....
نور بود و جهانی پر از حیرت
ونقطه ای پراز نور
در عمق نگاه خلقت .....
وخدابود......
خدابودوتنهایی بود وتنهایی وتنهایی.......
ص...امیدی...