کاش میتوانستم
بگویم.........
ای کاش میتوانستم همه دردهای روزگار
ورنجهای دنیا را بگویم
ای کاش میتوانستم بگویم که گدای پیری رادیدم که نانش را با گدایی دیگر تقسیم میکرد
ای کاش میتوانستم بگویم من پدرومادری رادیدم
که نان شب نداشتند وپسرشان صاحب شیک ترین برجهای شهراست
کاش میتوانستم بگویم که مادری رادیدم که راه منزل چهار پسرش را نمیداند
کاش میتوانستم بگویم که پدر پیری رادیدم که آلزایمرداردو درخانه سالمندان
هرروز جشن تولد تنهاپسرش را میگیردواز کل زندگی همین را به یاد دارد
کاش میتوانستم بگویم مادری رادیدم که خانه اش دیوار به دیوار دخترش است
وشش ماه از مرگش در منزل میگذرد وهنوز کسی نفهمیده است
کاش میتوانستم بگویم ولی من که نمیتوانم چیزی بگویم.
چون من در جایی زندگی میکنم که آدمهایش درپر قو زندگی میکنند
وآنقدر خوشبخت هستند که ...ای کاش بودی ومیدیدی ......
....تقدیم به پدران ومادران.
...ص...امیدی ...