زمستان پیر شد
پیرِ ........ پیر.........!!!!
آنقدر پیر....
که تمام موههایش سیاه شد!!!!!
شهر شما را نمیدانم .....!!!
اما در شهر ما ? عزاگرفته است زمستان !!!!!
نمیبینی!!!؟؟
با همه غریبه شده
وجامه سپیدش را از تن در آورده است !!!!!
جوانیش را که به یاد می آورد
غمگین تر میشود
ریشهایی سپید ....
قندیلهایی بلند ....
موهایی بافته شده از حریرسپید
زمستان غمگین است !!!!!!
در چشم من
در چشم تو
در چشم کل شهر
سیاه پوشیده است
کودک اما بر تخته سیاه
بازغال مینویسد
زمستان بس سفید است
چون زغال میدرخشد..............
ص...امیدی .......