او آمد
آمد از پشت
هزارپشته ابر وصاعقه
آمد وتَش بِریقی بر
شبهای تار زد
وگرهی برحنجره? زنجره ها
او آمد .....!!
وسرودی نوخواند
خواند وآوازش
پر طنین تراز صداهای اهرمن
اوآمد.....!!
آمد وبندمهربانی را
بالبخندی
به قانون سیاست آموخت
او آمد ....!!
خنده را در بهار
وبهار را در خنده
جاودان کرد ......!!!
ص...امیدی ....