شب از نیمه هم گذشت
من ماندم وچند ستاره کوچک
ستاره ها هم
خسته تر از شبهای قبل نشان میدهند
دیگر از زدن فلاش
در مسیر راهت تا خانه
خسته شده اند
امشب
ده فلاش بیشتر از شبهای قبل زدند
انگار ستاره کوچک
فقط به اندازه انگشتهای دستش
فلاش زد
چون روی دهمین فلاش آرام خوابید
شب هم از دستت خسته شد
و سرش رو روی شونه های سپیده گذاشته وخوابید
اما من
گله ای از اداهای بچه گانه ات ندارم
بالاخره مجبور هستی
تا صبح هم که شده برگردی
ص...امیدی ..