در خیابان شهر
کودکی دوان
کودکی گریان
کودکی بی پناه
میرود
به سوی تنهایی
میرود
به سوی سرنوشت
در گلویش می پیچد
زوزه ای سرد
میکشد آهی از حسرت
میپیچد صدایش
در گوش کوچه ها
در گوش خیابان
می گرید کودک
میشودگم صدایش
در هیاهوی ماشین در هیاهوی شهر
چه پنهان
چه بی تأثیر
چه دردناک
کودکی دوان
در خیابان شهر می رود
در هیاهویی مبهم
میشود گریه اش گم
میشود زوزه اش گم
در خزان برگها
در هجوم نگاه ها
کس ندیدکودک را
کس ندید گریه را
کس ندیداشک را
درخیابان شهر
کودکی دوان
کودکی گریان
کودکی بی پناه
میدود اکنون
ص...امیدی