من از این
نم نم باران
که مینشیند
بر مژههای خیس چترم
نمیترسم
همهی ترس من از
صاعقههای بیحاصل و
این
پل عابر لرزان است
#ص_امیدی
@SS_omidi
بیا تا خورشید را
قاب بگیریم و
به خانه ببریم
اینجا همه به تاریکی
عادت دارند
#ص_امیدی
@SS_omidi
من و حسرت بازی
چشمانت
و چِک چِک
قطرههای باران شرم
به دور از
ازدحام پر هیاهوی شهر
#ص_امیدی
@SS_omidi
پیچ و تاب زلف
نگاهت
هزار جادهی چالوس
است
پلک ببندی،
فاجعه برپا میشود
#ص_امیدی
@SS_omidi
سهم من از دستان تو
آرامشی ست
که لای گلایولهای سفید
پیچیدهای
و تا ابد
روی این سنگ قبر
خواهد ماند
#ص_امیدی
@SS_omidi
گاهی در کوره راه زندگی
کسانی پیدا میشوند
که سایهی خود را
بر روی دیوار ،
نشانهی بزرگی میدانند
#ص_امیدی
@SS_omidi
جنگل، پر از آرامش بود
و صدای خدا
از حنجرهی پرندهها
به گوش میرسید
صدای پای آدمها
و جیغ تفنگهاکه بلند
شد
همه چیز به هم ریخت
#ص_امیدی
@SS_omidi
روز روشن همه چیز را
بردند و رفتند
ما تازه
یادمان افتاده
که دزدگیر دیجیتال و
دوربینهای مدار بسته
نصب کنیم
#ص_امیدی
@SS_omidi
به کجا میرود
این قافله
گویی قافله سالار
به رختخواب مرگ
خزیده است
#ص_امیدی
@SS_omidi
آنکه قلمش
فقط مجیزگوی دیگران
است
نمیتواند انسان صالحی
باشد
#ص_امیدی
@SS_omidi