بخوان ترانه ای
بخوان
از لب باد
از لب رود
از ته دره پر خطر
بخوان ترانه ای
بخوان
برای نسلی که
نیامده است هنوز
برای نسلی بی حضور
بخوان
بخوان
از لب باد
از لب رود
از لب جاده های پرقنوت
از لب دشتهای پراز دود
از لب دریاهای پراز سکوت
از لب چشمه های آتشین
از لب دستهای پر از چین
از لب رود خروشان جبین
بخوان
بخوان
از نبض زمین
از التهاب لبهای آتشین
از اشکهای پراز کین
از خنده های بی حاصل
از خنده های دروغین
بخوان
بخوان
از نگاه های پر فروغ
از نگاه های پر دروغ
از نگاه های پر از ریا
از نگاه های مانده درمکروگناه
از نگاه های مانده در پشت در
از نگاه های منتظر
از نگاه های کودکان قرن
از نگاه های مادران مرگ
از نگاه های پدران رنج
از نگاه های دخترکان بخت
بخوان
بخوان
از نگاه سیاستمدراران
از نگاه زرمداران
از نگاه زور مداران
از نگاه جنگ سالاران
بخوان
بخوان
از طلوع خورشیدبرشهر
از طلوع ماه برشب
از هجوم داس برچمن
از فریاد ناقوس در معبد
از فریادبلال درمسجد شهر
بخوان
بخوان
بخوان
ص...امیدی ....
شهریور بود وگرماگرم
تابستان
در خیالم
باریدن باران چشمانت را
آرزو میکردم
قطعه ابری پدید آمد
برپهنه? آسمان
پاره کرد
خیال کوچک
باریدن را
جور چشمانت را
کشید
شهرپراز طراوت شدُ
خیال کوچک من پراز خنده
ص...امیدی
من لرم
زادگاهم زاگرس
سفره ام
پراز نان ومهربانی
درب خانه ام باز
میهمان شریک خانه ام
قدم بگذار
تاچشم بگذارم
صدایم کن
تاجان بسپارم
لبخند بزن
تا بخوانمت
بیت بیت شاهنامه را
من لرم
هم تبار رستم
از نژاد سیاوش
من لرم
مرزدار ایران
کمان به دست
همچون آرش
ص...امیدی
نفسهای زمین به شماره
افتاد
آن زمان که
کودک آواره? کوبانی
آخرین نفسش را
می کشید
و درآغوش گرم
نهنگهای مادر
در ته دریا جان می داد
نهنگها اما
مهربانتراز
مردان و زنان سرزمین
مادری
بر باله های خود
لالایی ابدیت را
تا ساحل
درگوشهای آیلان زمزمه
کردند
ص...امیدی
برای آیلان کودک کوبانی
آیلان کودک بود
کُرد بود
بچه? بچه بود
آیلان را چه به جنگ
آیلان را چه به مهاجرت
آیلان برای من
برای تو
برای ما غریبه بود
اما آدم بود
توی رگش خون داشت
توی سرش مغزبود
توی چشماش هزار امید
وهزار آهنگ کودکانه بود
آیلان کودک بود
همچون کودکان من
کودکان تو
کودکان ما
آیلان کودک بود
نه یک سرباز جنگ
آیلان
سرباز سنگر خاک بازی بود
هم قد کوچکترین ستاره آسمان
هم قد کوچکترین عروسک بچه من
کوچکتر از
بچه گربه های یتیم شهرما بود
آیلان ..
آیلان ..
آیلان ...
آیلان انسان بود
از جنس من
از جنس تو
از جنس ما
از جنس بنی آدم بود
نبود ...!!!؟؟؟؟
بود ....!!!!!
بود .....آره بود ....
آیلان کودک من بود
آیلان کودک تو بود
آیلان کودک ما بود
آیلان بغض مانده درگلوی زمین بود
آیلان .........
آیلان کودک خدا بود
آره .......
آیلان کودک خدا بود
ص...امیدی ...
(آب را گل نکنیم )
نه....!!!!
آب را ول نکنیم
شاید ....!!
در پس فرداهایمان
کودکانی بیایند
به آب عشق بورزند
وآن را دوست بدارند
دوست بدارند
اما...!!
نه چون ما
آب را ول نکنیم
شاید روزی غنچه ای
بروید از کنار رود
سر برآرداز میان سبزینه ها
وسلام ما را
برساند
به کبوتری وحشی
که پر می شوید
در لبخند موجها
شاید
مرغ ماهی خوارکوله بار
سفررا
برشانه های رود بگذارد
درضیافت سگ ماهی ها
وبچه قورباغه های نادان
آب را ول نکنیم
شاید درخت
سپیدار برگهایش را
فرش راه
دُرناهای خاکستری کند
آب را ول نکنیم
شاید چشمه جانی بگیرد
ومادر ایل
و دخترکان کُلِنجَه پوش
مشک را پرکنند
از آب و لبخند ومهربانی
ص...امیدی
این بار هم رأی خواهم داد
اما نه مثل همیشه
این بار
میخواهم یک رأی متفاوت
در تاریخ ثبت کنم
میخواهم برای اولین بار
در تاریخ
رأیم را به یکی ازنارنجی پوشان
شهرم بدهم
تا یک نارنجی پوش
نماینده ام باشد
من تازه فهمیده ام
که کار نارنجی پوشها جمع کردن
آشغالهای با بو
وآشغالهای بی بو است
واگراو نباشد
شهر که هیچ
کل کشوررابوی گند میگیرد
ص...امیدی
دلا سکوتت را نمیخواهم
فریاد بکش
فریاد
شیشه ها را بشکن
پرده های سکوت راپاره کن
فریادبکش
فریاد
دیوارهای سنگی را فرو ریز
درهم شکن
فریاد بکش
فریاد
بگریز ?بگریز از
کوچه های غم گرفته
بگریز
از کوچه های ریا
از کوچه های غمبار ونکبت
فریاد بکش
فریاد
بیدارکن مردم شهر را
بیدارکن از خواب حماقت
فریاد بکش
فریاد بکش
فریاد بکش ....فریاد
ص...امیدی
شعر
تخفیف مرگهای توبود
واما مرگ
تخفیف رنجهای من
و تخفیف
تمام عذابهای
موعود توست
پس میمیرم
تا برای همیشه
ازتو
تخفیف زندگی را
بگیرم
ص...امیدی
تقدیم به شاملوی بزرگ
من بلوطم ..????
سوختم امروز .....!!!
سوختم دیروز ....!!!
سوختم وزغالی گُرگرفته وسرخ شدم
وامروز درعزای جوجه
گنجشکها و کبکهای پر سوخته
سیاه پوش شدم
سوختم در بیخیالی
در اندیشه های پوشالی
سوختم در لای ورق پاره های
هرمجلس
در لای صورتجلسه های بی اندیشه
سوختم بر پیشانی زاگرس
درهمسایگی سیمره خشک
نیست دستی ازغیب
نیست اشکی از آسمان
نیست ابری سایبان
نیست جامی پر از آب
تشنه ام .....!!!!!
تشنه ام .....!!!!!
تشنه .........!!!!!
تشنه تر از کویرو
برهوت لوت
تشنه تر از صحرای سینا
تشنه تر از ریگهای سوزان منا
تشنه تر از زاینده رود
تشنه تراز هرتشنه ای درکویر
من بلوطم
من در آتش خشم
من در آتش نادانی
من درآتش نفسهای خشک
سوختم
سوختم وحراج است
برتاج قلیانهای خانساری ستون فقراتم
من بلوطم سالهاست
در بی مهری سوخته ام
وامروز دودآهم برآسمانست
مرا دریابید من تشنه ام زادگاهم زاگرس
نشانی ام زاگرس
من بلوطم ..............!!!
ص...امیدی ....
برای جنگلهای سوخته کوهدشت 15 مرداد 94