برادری را نزد جفاکاران مجوی . آن را نزد پایبندان [آزرم] و وفاداران بجوی . [امام علی علیه السلام]
#شعروباران (گُلهو)
خران خردمند
پنج شنبه 94 مرداد 22 , ساعت 7:51 عصر  

خران که گویند ما 

خردمندیم 

 

در پهن و فضله 

وافاضه غرقند 

 

از آن باید ترسیدکه 

کره الاغها چه در سر دارند

 

ص...امیدی


نوشته شده توسط #ص_امیدی | نظرات دیگران [ نظر] 
باد پاییز را خبرکن
پنج شنبه 94 مرداد 22 , ساعت 7:50 عصر  

زودتر باد پاییزی را 

خبر کن 

بگذار بیاید 

تابوزد 

درباغ 

واین چند برگ خزان زده را

هم 

از سرشاخه ها 

بر زمین بی اندازد 

 

تا درخت پیر

با خیالی آسوده 

دوباره ابستن غنچه های 

سبز شود

 

ص...امیدی ....


نوشته شده توسط #ص_امیدی | نظرات دیگران [ نظر] 
بالاخره برخواهی گشت
چهارشنبه 94 تیر 10 , ساعت 1:45 عصر  

شب از نیمه هم گذشت 

من ماندم وچند ستاره کوچک 

ستاره ها هم 

خسته تر از شبهای قبل نشان میدهند 

دیگر از زدن فلاش 

در مسیر راهت تا خانه

 خسته شده اند 

امشب

ده فلاش بیشتر از شبهای قبل زدند 

انگار ستاره کوچک 

فقط به اندازه انگشتهای دستش

 فلاش زد

چون روی دهمین فلاش آرام خوابید 

 

شب هم از دستت خسته شد

و سرش رو روی شونه های سپیده گذاشته وخوابید 

 

 اما من

 گله ای از اداهای بچه گانه ات ندارم 

بالاخره مجبور هستی

 تا صبح هم که شده برگردی 

 

ص...امیدی ..


نوشته شده توسط #ص_امیدی | نظرات دیگران [ نظر] 
تئاتر و فرزندانش
چهارشنبه 94 تیر 10 , ساعت 1:38 عصر  

تئاتر که آمد 

بشر راهی برای

رهایی از روز مرگی پیدا کرد 

زندگی ومرگ را

در غالب پیسها و تراژدیها به پیش برد

 

سینما که آمد ورقی دیگر 

در زندگی بشر زده شد

اما این بار سینما

وبرادر خوانده کوچکش تلویزیون

بزرگترین امپراطوریهارا

زیر سلطه خود در آوردند 

 

ص...امیدی ....


نوشته شده توسط #ص_امیدی | نظرات دیگران [ نظر] 
بگیراین عصای سفید وشکسته
چهارشنبه 94 تیر 10 , ساعت 1:33 عصر  

هم دینی و هم افسانه ای 

هم دوستی و هم بیگانه ای 

هم لیلی و هم دیوانه ای

 

هم غزال تیزپایی و دوان 

هم گریزان از این خانه ای 

 

در پی ات 

لنگان لنگان 

شهر به شهر 

کوه به کوه 

صحرا به صحرا 

پریشان میدوم 

 

یا رحم کن 

براین زانوان پیرُ خسته 

یارحم کن 

براین دستهای خشکُ پینه بسته 

یا بگیر دستی 

از این عصای سفیدُ شکسته

 

ص...امیدی ...


نوشته شده توسط #ص_امیدی | نظرات دیگران [ نظر] 
بی خبراز رؤیاهایت بودم
چهارشنبه 94 تیر 10 , ساعت 1:30 عصر  

تو برای رؤیا هایت  

ترانه های عاشقانه 

میخواندی 

 

من اما

بی خبراز همه جا 

 

تمام شعرهایم را 

به جستجوی رؤیاهای تو 

 

درپنج شنبه بازار

به حراج گذاشتم 

 

تا بر روی سنگ قبرها 

حک شوند 

 

ص...امیدی


نوشته شده توسط #ص_امیدی | نظرات دیگران [ نظر] 
ما مو نداشتیم ...وگرنه ......
چهارشنبه 94 تیر 10 , ساعت 1:12 عصر  

خدا وقتی من وتو 

رو خلق کرد 

نه موهای وزوزی منُ دید 

نه گیسوان حریرو بلند 

تورو 

ما هردو کچل کچل بودیم 

میدونی چرا

چون آدمی که تازه

 از کوره آدم پزی بیرون بیاد 

همه? موهاش سوختن 

 

اگر ما هم اون موقع موداشتیم

خدا محو تماشامون می شد

مارو تنها نمیذاشت 

تا شیطون بیاد

بایک دونه سیب گولمون بزنه 

از بهشت بیرون بشیم 

بیاییم این ناکجا آباد 

 

ص...امیدی ...


نوشته شده توسط #ص_امیدی | نظرات دیگران [ نظر] 
<      1   2   3      
درباره وبلاگ

#شعروباران  (گُلهو)

#ص_امیدی
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 158 بازدید
بازدید دیروز: 151 بازدید
بازدید کل: 97957 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
نوشته های پیشین

زمستان 93
بهار 94
تابستان 94
پاییز 94
زمستان 94
بهار 95
تابستان 95
پاییز 95
زمستان 95
تابستان 96
پاییز 96
زمستان 96
بهار 97
لوگوی وبلاگ من

#شعروباران  (گُلهو)
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خودت باش
تو برای من همه چیز هستی
روزهای بارانی اردیبهشت
جادهی بی اناها
خرمشهر
کوچههای کودکی برگردیم
پرندهی خیالم
ابوذر دردها
تو میآیط
چشم انداز درون
مرا در پناه دستانت بگیر
[عناوین آرشیوشده]